و آفتاب دوباره بر آمد!

آن هنگام که روزهای باقیمانده تک رقمی شدند و شمارشان به سه رسید، ناگاه خورشید در آسمان تابید!!!

و اکنون این منم که ناباورانه در انتظار به سر رسیدن انتظارم!!! و سوالی در ذهن دارم که لحظه ای تنهایم نمی گذارد... آیا ممکن است بار دیگر پای در منزلم بگذارم؟؟


بی خیال بابا!!اینقدا هم که به نظر میرسه ادبی نیستیم!! نه که بی ادب باشییممااا! نه! ولی انقده لفظ قلم هم نیستیم!!

خلاصه که این گوشه رو تازگیا پیدا کردیم، محض نشستن و خستگی در کردن!!!

امیدواریم یه سایه ای چیزی پیدا شه این طرفا!!!


فعلا!